قوله تعالى و تقدس هو الذی یسیرکمْ فی الْبر و الْبحْر الآیة. بزبان اهل اشارت سیر در بر راه بردن است در مشارع شرع از روى استدلال بواسطه رسالت، و سیر بحر غلبات حق است که در وقت وجد عنان مرکب بنده بى‏واسطه در منازل حقیقت بمشاهد قدس کشد، تا چنان که در دریا سیر یک ماه بیک روز کنند، این جوانمرد درین میدان بیک جذبه الهى مسافت همه عمر باز برد. اینست که گفتند: جذبة من الحق توازى عمل الثقلین سیر بر، سیر عابدان است و زاهدان در بادیه مجاهدت، بر مرکب ریاضت بدلالت شریعت، مقصد ایشان بهشت رضوان و نعمت جاودان. سیر بحر، سیر عارفان است و صدیقان در کشتى رعایت، میرواند آن را باد عنایت در بحر مشاهدت، مقصد ایشان کعبه وصلت و راز ولى نعمت. و گفته‏اند بر و بحر اشارت‏اند بقبض و بسط عارفان، گهى در قبض میان دهشت و حیرت مى‏زارند، گهى در بسط میان شهود و وجود مى‏نازند.


باز چون باد شادى از افق تجلى وزد، و ابر لطف باران کرم ریزد، بنده عنایت و رعایت بیند و جریْن بهمْ بریح طیبة نقد وقت وى شود و فرحوا بها بر بساط شهود در حالت انس فرحى در وى آید، بسطى بیند بنازد از سر آن ناز و دلال گوید:


مائیم عیاران و عیاران مائیم


بر دیده مشترى قدم مى‏سائیم‏

‏راست که این بسط بنهایت رسد، از موارد قدرت وارد هیبت و دهشت آید، دریاى عظمت موج هیبت زند، مسکین بنده در وهده حجبت افتد، زبان تضرع بگشاید، بزارى و خوارى گوید:


قد تحیرت فیک خذ بیدى


یا دلیلا لمن تحیر فیکا

اینست که گفت جل جلاله: جاءتْها ریح عاصف و جاءهم الْموْج منْ کل مکان آن شوریده روزگار و سرور طریقت شبلى در روش خویش از هر دو جانب خبر داده، و بر هر دو مقام گذشته، در مقام بسط بوقت شادى و ناز همى گفت: این السماوات و الارضون حتى احملها على شعرة جفن عینى. و در مقام قبض بوقت زارى و خوارى همى گفت: ذلى عطل ذل الیهود. و شاهد شرع مقدس برین قصه آنست که مصطفى ص گهى میگفت: «انا سید ولد آدم و لا فخر» و گهى میگفت‏ «لا تفضلونى على یونس بن متى».


إنما مثل الْحیاة الدنْیا کماء أنْزلْناه من السماء تشبیه اموال و حظوظ دنیا بباران از آن روى است، که باران بحیلت و تدبیر آدمى نتوان فرو آوردن و جز بتقدیر الهى و مشیت خداى نیاید، کار دنیا همین است بجهد و حیلت و تدبیر و تلبیس بنده هیچ راست نشود، و مجتمع نگردد مگر بقسمت ازلى و تقدیر الهى، و هر چند که باران بتقدیر است، اما استسقا بنماز و دعا در شریعت رواست و خواستن آن در دین نقصان نیارد، همچنین رزق دنیا اگر چند بتقدیر و قسمت است طلب کردن رواست، و عطا خواستن از الله بنده را سزاست. و مصطفى ص گفته: اجملوا فى الطلب.


چون خواهید نیکو خواهید قناعت و قدر کفایت خواهید، تا طاغى و بى‏راه نشوید این دنیا هم چون آب است و رب العزة آن را مثل بآب زد، آب چون باندازه خویش بود سبب صلاح خلق بود، باز چون از حد و اندازه خویش در گذرد جهان را خراب کند. کذلک المال اذا کان بقدر الکفایة و الکفاف فصاحبه منعم فاذا زاد و جاوز الحد اوجب الکفران و الطغیان. کلا إن الْإنْسان لیطْغى‏ أنْ رآه اسْتغْنى‏ و قیل: ان الماء ما دام جاریا کان طیبا فاذا طال مکثه تغیر. کذلک المال اذا انفقه صاحبه کان محمودا و اذا امسکه کان معلولا مذموما.


و قیل: ان الماء اذا کان طاهرا کان حلالا یصلح للشرب و یصلح للطهور و ان کان نجسا فبالعکس. کذلک المال اذا کان حلالا و بعکسه لو کان حراما.


و الله یدْعوا إلى‏ دار السلام دعوت چهاراند یکى دعوت توحید و شهادت. و هو قوله: یدْعوکمْ لیغْفر لکمْ دیگر دعوت حمد و اجابت. و هو قوله: یدْعوکمْ فتسْتجیبون بحمْده. سه دیگر دعوت اتباع و امامت. و هو قوله: ندْعوا کل أناس بإمامهمْ. چهارم دعوت کرامت و ضیافت. و هو قوله: و الله یدْعوا إلى‏ دار السلام کسى که دعوت کند و خواهد تا دوستان و عزیزان را بمهمان برد، شرط مهمانى آنست که اول کسى از نزدیکان و خاصگیان خویش را فرستد، تا ایشان را خبر کند و نوید دهد، پس چون آیند باز عزیزان را به استقبال ایشان فرستد و یکى را تنها نخواند، که دوستان و خویشان وى را همه برخواند و مرکبها و مشعلها براه ایشان فرستد، چون آیند جاى ایشان ساخته و پرداخته دارد، چون بنشینند ایشان را اول جلاب دهند پس میوه آرند، پس طعامهاى ساخته بنهند و غلامان و چاکران بر سر ایشان بدارند، چون از آن فارغ شوند سماع کنند، و شرط است که میزبان دیدار خود از مهمان باز نگیرد، و بعاقبت ایشان را باکرام و خلعت باز گرداند. رب العالمین در ضیافت فردوس این همه ساخته و راست کرده و قرآن مجید از آن خبر میدهد و بیان میکند، اول خواننده و نوید دهنده ایشان مصطفى ص است میگوید: حق جل جلاله و داعیا إلى الله بإذْنه پس فریشتگان و رضوان باستقبال ایشان فرستد و تتلقاهم الْملائکة مرکبهاشان فرستد نحْشر الْمتقین إلى الرحْمن وفْدا اى رکبانا على نجایب من نور. مشعلهاى نور بر راه ایشان فرستد یسْعى‏ نورهمْ بیْن أیْدیهمْ و بأیْمانهمْ تنها شان نخواند که خویشان و نزدیکان همه را خواند و منْ صلح منْ آبائهمْ و أزْواجهمْ و ذریاتهمْ آن گه بهشت و جنة النعیم جاى ایشان ساخته جنة عرْضها السماوات و الْأرْض أعدتْ للْمتقین جلاب ایشان یسْقوْن منْ رحیق مخْتوم ختامه مسْک میوه ایشان و فاکهة کثیرة لا مقْطوعة و لا ممْنوعة طعام ایشان و لحْم طیْر مما یشْتهون چاکران و خادمان بر سر ایشان و یطوف علیْهمْ غلْمان لهمْ کأنهمْ لوْلو مکْنون سماع ایشان فهمْ فی روْضة یحْبرون و از همه عزیزتر آنست که ایشان را بدیدار خود شاد گرداند، تا وى را جل جلاله مى‏بینند و مینازند، چنان که گفت: وجوه یوْمئذ ناضرة إلى‏ ربها ناظرة رویها تازان و نازان بجلال و جمال حق نگران، رویهاى روشن‏تر از آفتاب روز، بتجلى ذو الجلال گشته پیروز.


پیر طریقت گفت دیدار دوست بهره مشتاقانست روشنایى دیده و دولت جان و آئین جهان است، راحت جان و عیش جان و درد جانست.


هم درد دل منى و هم راحت جان.


اى جوان مرد، باش تا شادى بینى، و یک بار با دوست بر بساط وصل ایمن نشینى، و از دوست آن بینى که لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر على قلب بشر اینست که رب العالمین گفت: للذین أحْسنوا الْحسْنى‏ و زیادة و لا یرْهق وجوههمْ قتر و لا ذلة أولئک أصْحاب الْجنة همْ فیها خالدون اصحاب جنة دیگراند و ارباب صحبة دیگر، اصحاب جنة را میگوید: و الله یدْعوا إلى‏ دار السلام ارباب صحبت را میگوید: و یهْدی منْ یشاء إلى‏ صراط مسْتقیم حسنى و طوبى و زلفى اهل جنت راست، زیادت و قربت و صحبت اهل معرفت راست.


انى لاحسد دارکم لجوارکم


طوبى لمن اضحى لدارک جارا

قال: رسول الله ص ان الله عز و جل اذا اسکن اهل الجنة الجنة و اهل النار النار بعث الى اهل الجنة الروح الامین فیقول یا اهل الجنة ان ربکم یقرئکم السلام و یأمرکم ان تزوروه الى فناء الجنة و هو ابطح الجنة تربته المسک و حصباوه الدر و الیاقوت و شجره الذهب و الرطب و ورقه الزمرد، فیخرج اهل الجنة مستبشرین مسرورین فثم مجمعهم و ثم تحل لهم کرامة الله عز و جل و النظر الى وجهه و هو موعود الله انجزه لهم قال فیأذن الله لهم فى السماع و الاکل و الشرب و تکون حلل الکرامة.


ثم ینادى مناد یا اولیاء الله هل بقى مما وعدکم ربکم شیئا فیقولون لا. قد انجز لنا ما وعدنا و ما بقى شى‏ء الا النظر الى وجه ربنا عز و جل قال فیتجلى لهم الرب عز و جل فى حجب، فیقول: یا جبرئیل ارفع حجابى لعبادى حتى ینظروا الى وجهى. فیرفع الحجاب الاول فینظرون الى نور من الرب عز و جل، فیخرون له سجدا. فینادیهم الرب عز و جل یا عبادى ارفعوا روسکم انها لیست بدار عمل انما هى دار ثواب. فیرفع الحجاب الثانى فینظرون امرا هو اعظم و اجل، فیخرون لله حامدین ساجدین عارفین. فینادیهم الرب عز و جل: ارفعوا روسکم انها لیست بدار عمل انما هى دار ثواب و نعیم مقیم. فیرفع الحجاب الثالث فعند ذلک ینظرون الى وجه رب العالمین تبارک و تقدس فیقولون حین ینظرون الى وجهه سبحانه ما عبدناک حق عبادتک. فیقول کرامتى امکنکم من النظر الى وجهى و احلتکم دارى فیاذن الله عز و جل للجنة ان تکلم فتقول: طوبى لمن تخلدنى و طوبى لمن اعددت له. فذلک قوله: عز و جل طوبى‏ لهمْ و حسْن مآب.